مامانم همیشه با لحنی پرکنایه میگفت: من خیلی خوش شانسم. اگه دریا برم دریا خشک میشه! باید همیشه یه آفتابه آب هم همراه خودم ببرم کنار دریا. میگفت نشون به اون نشون از وقتی ما کنار دریا خونه خریدیم، دریا عقب نشینی کرده! 

خوب منم گاهی این پدیده ی ناشناخته رو حس کرده بودم. اما اون زن پرروی درونم همش میگفت: افکار منفی رو از خودت دور کن تا گرفتارش نشی. 

در نتیجه هربار که این پدیده رخ مینمود اثراتش رو حواله میکردم به کره الاغ مادر ناصرالدین شاه و میگفتم بی خیال! 

تا امروز! 

امروز بنده نوبت رنگ و لایت داشتم توی آرایشگاه جینوگل سرای آلامدآباد! 

با ترس و لرز رفتم پیش رنگ کار. وقتی نشستم روی صندلی انگار تمام سلول های بدنم داشتند فریاد میزدند که : فرار کن دختر! تا دیر نشده فرار کن! 

اما امان از دست اون زن لجوج درونم!

خانم رنگ کار گفت: استرس داری؟ 

گفتم: آره. من اصلا اهل ریسک کردن نیستم و حالا اومدم که موهام رو تا حد امکان روشن کنم و این یعنی یه ریسک بزرگ! 

خندید و گفت نترس عزیزم! و کلی حرفای امید دهنده که : مواد من اله و خودم بلمو و کارام جیمبله و .

خانم شروع کرد و از همون اول شروع کرد به گفتن اینکه مواد گرون شده و کارها قیمتش رفته بالا و  

توی دلم گفتم: دبیا!

بعد هم گفت موهات نازکه و اگه بخوام تا پایه صفر برم احتمال داره بسوزه. من چیزیو درمیارم که به موهات آسیب نزنه! 

گفتم باشه ولی من خاکستری نقره ای میخوام. لطفا زرد نشه! 

هی کار کرد و از کاراش تعریف کرد و اون گفت و وردستاش تائید کردند و یهو ما دیدیم کله مون شد رنگ قهوه ای طلایی و تحسین همگان بلند شد که : واووو چقدر بهت میاد و  

تا بنده خواستم بگم این اونی نیست که من خواستم و لطفا این کارش کن و اون کارش کن، گوشی موبایل خانم زنگ خورد و بعد ناگهان همه چیز بهم ریخت و اشکاش سرازیر شد و گریه کنون گفت مادرم تصادف کرده و من باید برم و سریع رفت. 

 حالا باید تصور کنید قیافه ی مشتری های دیگه ای رو  که منتظر نشسته بودند!  اون یکی رنگ کار هم میگفت من مشتری های خودم رو دارم و وقت ندارم!

بعله  غوغایی شد و کله اینجانب هم نصفه نیمه موند و رنگش هم دقیقا همونی شد که من بدم میاد.

حالا من موندم یه دلم نگران مادر اون خانم و یه دلم نگران موهام! دائم هم یاد بابای خدابیامرزم میفتم که همیشه میگفت اومدن عید رو میشه از زرد شدن کله ی خانمها فهمید!!!

البته آخر ماه نوبت رنگساژ دارم ولی خوب راستش میدونم که دیگه تا آخر عمرم موهامو روشن نمیکنم. اونم اینجوری و لایت. من میخواستم موهام یه دست روشن بشه نه اینجوری رنگ وارنگ . 

بالاخره که بنده به اون پدیده دارم ایمان میارم و فکر میکنم باید به فکر یه آفتابه آب باشم! 

****

خدایا شکرت که فرصت و جسارت  اینو دادی که برای یک بار هم که شده امتحان کنم و ببینم که واقعا چیزی نیست که منو راضی کنه. حتی اگه همکلاسی بگه خوشش اومده!

ک مثل کارخونه!

داستانهای عیددیدنی

داستان دریا و یه آفتابه آب

اون ,یه ,هم ,رو ,دریا ,رنگ ,کرد و ,رنگ کار ,یه آفتابه ,آفتابه آب ,این پدیده

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

خريد پروژکتور اس ام دي امیر ضعیفی برنامه ریزی رایگان کنکور 09121966449 نمونه سوالات استخدامی علیرضا کریمی خبرهاي مربوط به شستن فرش ترانه و آهنگ ویژگی های مدرسه خوب دل داده ام cheapflightsmashhad